جدول جو
جدول جو

معنی مشکل گشایی - جستجوی لغت در جدول جو

مشکل گشایی
آسان کردن مشکلات و مسلط گشتن بر کارهای دشوار
تصویری از مشکل گشایی
تصویر مشکل گشایی
فرهنگ فارسی عمید
مشکل گشایی(مُ کِ گُ)
آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. (ناظم الاطباء) :
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشایی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
مشکل گشایی
حل مشکلات و آسان کردن کارها: ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشند مفتاح مشکل گشایی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکل گشا
تصویر مشکل گشا
آنکه یا آنچه مشکلی را بگشاید و کار دشواری را آسان سازد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
مشکل گشای. آنچه به دشواری گشاده شود. بر قیاس آسان گشا. (آنندراج) ، کسی که دشواریها و سختیها را برطرف میکند و کارهای سخت را آسان میکند. (ناظم الاطباء) : هدهدی بود داهی وکافی و روشن رای و مشکل گشای. (سندبادنامه ص 334). دستور روشن رای مشکل گشای گفت. (سندبادنامه ص 211). به اقتضای رای مشکل گشای به حضرت آمد. (سندبادنامه ص 117).
سوم باره از رای مشکل گشای
نمود آنچه باشد حقیقت نمای.
نظامی.
بر آن فیلسوفان مشکل گشای
بسی آفرین تازه کرد از خدای.
نظامی.
به پرهیزگاران پاکیزه رای
به باریک بینان مشکل گشای.
نظامی.
من که مشکل گشای صد گرهم
دهخدای ده و برون دهم.
نظامی.
شادم به غنچۀ دل مشکل گشای خویش
کز منت نسیم صبا کرد فارغم.
صائب (از آنندراج).
، صفتی است که شیعیان ایرانی گاه به رسول اکرم صلوات اﷲعلیه و گاه به علی بن ابیطالب (ع) دهند. (یادداشت مؤلف).
- آجیل مشکل گشا، نوعی آجیل بونداده است که برای گشایش کار می خرند و بین مردم متدین تقسیم می کنند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). مخلوطی است از نخودچی و مغز پسته و بادام و مغز تخم کدو و تخم هندوانه و کشمش و مویز که زنان به رسم نذر برای برآوردن حاجتی بین این و آن توزیع نمایند. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشکل گشای
تصویر مشکل گشای
گره گشای آسان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
حلال مشکلات، کارساز، گره گشا
متضاد: مشکل ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد